Web Analytics Made Easy - Statcounter

فرمانده مدافعان حرم و همرزم شهید باکری گفت: شهید باکری الگویی فرماندهی بی بدیل و بی مانند و الگویی برای خدایی شدن است.

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از اروم نیوز، سردار حاج رحیم نوعی اقدم در مراسم یادواره شهید باکری و ۸۵۰ شهید شهرستان میاندوآب در سخنانی با اشاره به ویژگی ها و شاخصه های بارز شهید باکری، اظهار کرد: وصف شهید باکری در قالب یک انسان معمولی نمی گنجد و نمی‌توان او را مانند یک انسان معمولی وصف کرد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

همرزم شهید باکری با بیان اینکه شهید باکری ها به مثابه سفینه نجات برای ما انسان های فرشی هستند، افزود: شهید باکری الگویی بی بدیل و بی مانند برای خدایی شدن است.

وی با اشاره به اینکه شهید باکری را می‌توان از منظر مدیریت و معنویت مورد توجه قرار داد و به آنها پرداخت، گفت: شهید باکری انسان بزرگی بود که نمونه آنها بسیار بسیار کم است.

سردار نوعی اقدم با بیان اینکه ما فدایی مردم هستیم و برای اینکه ناامنی در این کشور نباشد خود را فدا می کنیم، تصریح کرد: متاسفانه یکی از بزرگترین مشکلات ما این است گذشته خود را فراموش کرده و الگوها و قهرمانان خود را فراموش کرده ایم‌ و آنها را به مردم و نسل امروزی نشناسانده ایم.

این فرمانده جبهه مقاومت و مدافع حرم با تاکید بر اینکه مدیر باید مانند شهید باکری باشد و ایشان را الگوی خویش قرار دهد، اظهار کرد: شهید باکری الگو و خلاصه مدیریت اسلامی بود.

وی با بیان اینکه شهید باکری نسبت به بیت‌المال بسیار حساس بودند و همواره به نیروهای خود نیز در این زمینه توصیه می کردند، افزود: مدیریت فرماندهی شهید باکری، مدیریتی بود که تمام مدیریت ها فرماندهی را تحت تاثیر قرار داده بود و در واقع به عنوان یک فرمانده همیشه پایه کار بود و گام بلندبرمی داشت که همه این موارد به شخصیت معنوی و اعتقادی وی برمی گردد.

وی تصریح کرد: شهید باکری در دوران دفاع مقدس و عملیات ها گره گشا بودند و همه تحت تاثیر شخصیت معنوی و اخلاص ایشان بودند.

این همرزم شهیدان باکری از توکل بر خدا به عنوان دیگر ویژگی بارز ایشان نام برد و اظهار کرد: ‌آقا مهدی به ما یاد دادند که هر کاری غیرممکن و محال باشد به شرط اخلاص و توکل بر خدا باشد، ممکن می شود.

سردار نوعی اقدم در ادامه با بیان اینکه ما از شهید باکری درس گرفته ایم، به بیان خاطراتی از ایشان در دوران دفاع مقدس پرداخت.

هم‌چنین علی پیام سرپرست فرمانداری میاندوآب نیز در این مراسم با بیان اینکه مدیون خون شهدا هستیم، اظهار کرد: باید قدردان خون شهدا بوده و در مسیر شهدا قدم برداریم.

شهید مهدی باکری در ۳۰ فروردین۱۳۳۳ در میاندوآب دیده به جهان گشود و در ۲۵ اسفند سال ۱۳۶۳ و طی «عملیات بدر» به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول به خطرناکترین صحنه‌های کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت می‌کرد، تلاش می‌کرد تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتک‌های دشمن تثبیت کند که در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای حق را لبیک گفت و به لقای معشوق نایل شد.

انتهای پیام/

منبع: دانا

کلیدواژه: شهید باکری

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.dana.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «دانا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۴۶۰۷۱۹۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

حتی با تولد فرزندش هم جبهه را ترک نکرد

 این یک بیت شعر با خط زیبای شهیدسید مهدی شاهچراغ برای همیشه به یادگار ماند: با صدهزار جلوه برون آمدی که من /با صدهزار دیده تماشا کنم تو را. شهیدسید مهدی شاهچراغ معلم و هنرمند خطاط بود. اما دغدغه جنگ و جبهه او را به میدان جهاد کشاند. سیدمهدی نه در دوران جنگ که پیش از آن در عرصه انقلاب و بیداری و آگاهی مردم و هم محلی‌هایش نسبت به ظلم رژیم شاه سهیم بود. شهید سیدمهدی شاهچراغ خیلی زود به آرزویش رسید و مزد مجاهدت‌های خود را در عملیات غرورآفرین الی بیت‌المقدس گرفت. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ او آسمانی شد، آنچه در ادامه می‌آید ماحصل همکلامی ما با محترم‌السادات شاهچراغ همسر شهید سیدمهدی شاهچراغ است. 

بی‌قرار رفتن بود

سیدمهدی متولد ۶ تیرماه سال ۱۳۳۸ دامغان بود. درسخوان بود و همزمان با درس و تحصیل کار هم می‌کرد. خدمت سربازی‌اش را در اصفهان سپری کرد. کمی بعد معلم شد و بعد از آن ازدواج کرد. همسرش می‌گوید: وقتی ازدواج کردم سنم کم بود. خیلی از کار‌های خانه را بلد نبودم. سیدمهدی من را در کار‌های خانه مثل آشپزی و لباس شستن کمک می‌کرد. همیشه نماز را اول وقت می‌خواند و من بلافاصله پشت سرش می‌ایستادم. نماز‌های جماعت‌مان را هیچگاه از یاد نمی‌برم. زندگی خوبی داشتیم. او در دوران انقلاب هم فعالیت داشت. چند روز قبل از پیروزی انقلاب بود. مردم راهپیمایی می‌کردند. سیدمهدی در جلوی صف راهپیمایان، عکس امام (ره) را به سینه چسبانده بود و شعار می‌داد. جمعیت به پادگان نزدیک می‌شد. سیدمهدی میان نظامیان رفت و گروهی از آنها را همراه خود میان مردم کشاند. بعضی‌ها می‌گفتند: «این چه کسی است که با جرأت آنها را به جمع ما می‌کشاند.» چند روز بعد پادگان‌های ارتش به دست مردم فتح شد. جنگ که شروع شد، سیدمهدی هم بیقرار رفتن شد. جهاد فرصت دوباره‌ای برای همسرم بود. او کار، درس و معلمی را به عشق حضور در میدان جهاد رها کرد و راهی شد. با اینکه ما منتظر تولد فرزندمان بودیم. اما همین هم مانع سیدمهدی نشد. 

 خبر تولد فاطمه

خدا خیلی زود فاطمه را به ما هدیه کرد. خبر تولدش را در جبهه به او دادند. دوستانش می‌گفتند: یکی از بچه‌ها فریاد زد: دختر سید مهدی متولدشده! همرزمانش که متوجه شدند، از شادی فریاد کشیدند و تبریک گفتند. شیرینی می‌خواستند. هرکس به نحوی سر به سر سیدمهدی می‌گذاشت. بعضی‌ها از دور می‌گفتند:مبارکه! عده‌ای هم می‌پرسیدند:اسم دخترت را چی می‌گذاری؟ سیدمهدی با خوشحالی جواب داد: فاطمه!

فرمانده گردان رو به سیدمهدی کرد و گفت:شما دیگر برگرد! خانمت به شما احتیاج دارد. بچه‌ها می‌خواستند از سیدمهدی خداحافظی کنند که او با حرفش همه را متعجب کرده و پاسخ داده بود: من تا آخرعملیات می‌مانم. 

 شهادت در بیت المقدس

همرزمش لحظه شهادت کنارش بود. ابوتراب کاتبی بعد‌ها برایم از آن لحظه اینگونه روایت کرد. آتش سنگینی بود. خمپاره‌ای به سنگرشان خورد به طرفشان رفتیم و صدای ناله‌ای شنیدیم. کمرش ترکش خورده بود. می‌دانستم که به تازگی پدر شده است. دو انگشتر در دست داشت. آنها را درآوردم و صورتم را نزدیکش بردم و گفتم: سیدجان! بگو هر چی می‌خواهی بگو! دهانش را باز کرد تا چیزی بگوید، اما نتوانست و همان لحظه به شهادت رسید. همسرشهید در ادامه می‌گوید وقتی به شهادت رسید کوچک‌ترین تغییری در صورتش ایجاد نشده بود. چهره‌اش همان بود که موقع خداحافظی آخر دیده بودیم. گویی خوابیده بود. 

 بدرقه با دعای خیر

قبل از رفتن به جبهه پیش پدرش رفت تا از او هم اجازه بگیرد. پدرش بعد‌ها برایم گفت سید مهدی آمد و در حالی‌که سرش پایین بود به من گفت: پدر! از شما اجازه می‌خواهم تا با خیال راحت به جبهه بروم. من هم نگاهی به او کردم و پاسخ دادم با وضعی که همسرت دارد من صلاح نمی‌بینم که تنهایش بگذاری! فردای همان روز برای وداع آخر آمد. من هم که اصرار سیدمهدی را برای رفتن دیدم، رضایت دادم و دعای خیرم را بدرقه راه او کردم و گفتم خدا پشت و پناهت!

 فاطمه و شهادت پدر

خیلی طول نکشید که خبر شهادت سیدمهدی را برای خانواده آوردند. ۱۹ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات الی بیت‌المقدس سیدمهدی به آرزویش رسید. تشییع پیکر شهید خیلی شلوغ بود. بسیاری از مردم آمده بودند تا حضورشان تسلی خاطر بازماندگان باشد. فاطمه، چند روزه بود. دائم گریه می‌کرد. فاطمه را روی سینه پدر شهیدش گذاشتند آرام شد. 

از شهید سیدمهدی شاهچراغ وصیتنامه‌ای بر جا ماند که در یازدهمین روز از اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ و تنها چند روز قبل از شهادتش آن را نوشت. شهید سیدمهدی شاهچراغ بسیار ولایت‌مدار بود. او در این نوشتار در کنار توصیه‌هایی که به خانواده داشت از ملت ایران خواسته بود که برای امام دعا کنند.

منبع: روزنامه جوان 

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

دیگر خبرها

  • فرصت‌های از دست رفته برای کردستان با کار جهادی جبران شود
  • محور اصلی کار بنده توجه به اشتغال و کسب و کار است
  • حرکت‌های جهادی کارخانه انسان‌سازی است
  • معلم باید الگوی جامعه باشد
  • برگزاری اردوی جهادی در روستا‌های بخش روداب سبزوار
  • شهید مطهری الگویی تعلیم و تربیت است
  • شهید مطهری الگویی ارزشمندی برای دانشجویان است
  • (ویدئو) گل زیبای مهدی قایدی به الوصل
  • حتی با تولد فرزندش هم جبهه را ترک نکرد
  • کوتاهی دستگاه‌های خدمات‌رسان مدیریت شهری را ضعیف جلوه می‌دهد